عجیبترین روشهای «جنگ روانی» در تاریخ
تاریخ انتشار: ۲ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۸۱۶۷۱
در این مقاله به عجیبترین و تاثیرگذارترین جنگافزارهای روانی عصر باستان و مدرن نگاهی انداختهایم و توضیح میدهیم که چگونه نظامیان به کمک این جنگافزارها، حتی در زمانی که ضعیفتر بودند، به رقبایشان برتری یافتند.
به گزارش ایسنا، فرادید نوشت: «جنگافزارِ روانی در جنگ به تاکتیکهایی اشاره دارد که هدفشان کاستن از روحیه و اراده طرفِ مخالف برای جنگیدن است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جنگافزارهای روانی همچنین در طولِ دوران صلح برای ایجاد ترس در بینِ رقبا برای به تأخیر انداختن یا ترک کردنِ مداخله نظامی استفاده میشود. در این مقاله به عجیبترین و تاثیرگذارترین جنگافزارهای روانی عصر باستان و مدرن نگاهی انداختهایم و توضیح میدهیم که چگونه نظامیان به کمک این جنگافزارها، حتی در زمانی که ضعیفتر بودند، به رقبایشان برتری یافتند. امروز، جنگافزار روانی یا «عملیاتِ روانی» ابزارِ رایجی در برنامهریزیهای نظامیِ مدرن محسوب میشود.
۱. فیلهای جنگی
به عنوانِ بلندترین حیوانات خشکی که روی سیاره زندگی میکنند، فیلها از معدود جانورانیاند که میتوان برای ایجاد ترس و وحشت از آنها استفاده کرد. اگر به آنها زره جنگی و مقداری تیغه و میخ به عاجشان اضافه شود، آنوقت یک هیولای جنگیِ ترسناک خواهید داشت! فیلهای آفریقایی و آسیایی در هند و آفریقا در ارتش گنجانده شده بودند. فیلهای جنگی در هند آن قدر رایج بود که تقریباً کل بدنه ارتش را فیلها تشکیل میدادند. فیلها کاملاً شکستناپذیر نبودند اما میتوانستند با حرکتِ سرشان به طرفین سربازان را از سر راه بردارند.
معروف بود که اسبها اغلب از فیلهای بزرگ میترسند و از مواجه شدن با آنها در میدانِ نبرد خودداری میکنند. اما این ترفندِ روانیِ جنگی که برای ایجاد ترس در مخالفان استفاده میشد میتوانست کاملاً برعکس عمل کند. در یک مثال معروف، خوکهای شعلهور برای ترساندنِ فیلها استفاده شدند و باعث شدند که سربازانِ خودی در هنگام تلاش برای فرار از دستِ فیلهایی که رَم کرده بودند، زیر دستوپای آنها له شوند؛ بنابراین استفاده از فیلهای جنگی استراتژی پرخطری بود. اگرچه رومیها توانستند ـ با هزینه گزاف ـ در جنگ با مصریها و کارتاژها بر فیلهای جنگی فائق بیایند، اما برخی از این فیلها را فقط برای سرگرمی و تماشا نگه داشتند.
۲. معامله مغولی
هزار سال بعد از آنکه فیلهای جنگی رومیها را ترساندند، این ارتشِ پیادهنظامِ امپراتوریِ مغول بود که شهرها، از دریای آرام تا اوکراین امروزی را، به وحشت انداخت. مغولها از جنگافزارِ روانی مؤثری علیه شهرها استفاده میکردند. آنها به شهرها پیشنهاد یک معامله را میدادند: یا تسلیم شوید و به امپراتوری مغول خراج بدهید یا همه جا را با خاک یکسان خواهیم کرد. این پیشنهاد نسبتاً سخاوتمندانه باعث شده بود که تصورِ جنگی وحشیانه علیه ارتشِ مغولها، که به خوبی آموزش دیده و منظم بودند، به مراتب دردناکتر به نظر برسد. بنابراین، بسیاری از شهرها و استحکامات انتخاب کرده بودند که به جای جنگیدن با مغولها به تابعیت آنها دربیایند و به امپراتوری مغول مالیات بدهند.
مغولها برای آنکه مطمئن شوند همه جمعیت تصمیم گرفتهاند تسلیم باشند، تعدادی از نجاتیافتگانِ قتل عامهایشان را رها میکردند تا به گوش همگان برسانند که مغولها تا چه حد میتوانند بیرحم باشند. مغولها به سرعت توانستند از طریقِ همین معامله بسیاری از دشمنانِ احتمالیشان را آرام کنند و قلمروشان را گسترش دهند.
در داستانی مشابه، پابلو اسکوبار، سلطانِ کوکائین در دهه ۱۹۸۰ در کلمبیا، از معاملهای با عنوانِ پلاتا او پلامو (نقره یا سرب) استفاده میکرد تا بسیاری از افسران نیروی انتظامی را مجاب کند چشمشان را به روی فعالیتهای غیر قانونی او ببندند. اسکوبار به اصطلاح سیاست چماق و هویج را در پیش میگرفت و وقتی مخالفان بالقوه هویج را برمیگزیدند او بیشترین سود را میبرد. درست مثلِ مغولها، این سیاستِ اسکوبار به سرعت باعثِ گسترشِ فعالیتش و پرهیز از حمله مسلحانه شد. اما درست مثلِ امپراتوری مغولها که در نهایت از هم گسست، امپراتوریِ مواد مخدر اسکوبار نیز دچار فروپاشی شد. این سلطان مواد مخدر در دوم دسامبر سال ۱۹۹۳ در حالی که از پلیس فرار میگیرد، در مِدیلین در کلمبیا، تیر خورد و کشته شد؛ این اتفاق میتوانست خیلی زودتر رخ دهد.
۳. نمایشِ ولادِ میخکشنده
مغولها اگر به چالش دعوت میشدند، این قدرت را داشتند که بر هر دشمنی غلبه کنند و میتوانستند به بیرحمانهترین شکل ممکن رفتار کنند. اما ولادِ میخکشنده واژه «بیرحمی و قساوت» را به کل به سطحِ دیگری ارتقاء داده بود. ولادِ سومِ والاشیا در سال ۱۴۵۶ در سن ۲۵ سالگی، توانست نخستین مدعیِ رهبری، ولادیسلاوِ دوم، را در نبردی تنبهتن شکست دهد و به رهبر منطقه ترانسیلوانیا، در رومانی امروزی، تبدیل شود. او با بیرحمی هر کسی را که دوست نداشت، از مجرمان گرفته تا مخالفانِ احتمالیِ سیاسی و اعضای خانوادهاش، اعدام میکرد. معروف است که تنبیه موردِ علاقه او به میخکشیدن بود.
بهمیخکشیدنِ دشمنان روی تیرهای عمومی به ولاد امکان میداد تا دشمنانِ احتمالی دیگر را به وحشت اندازد. ولاد، علیرغمِ شدتِ خشونت و قساوتش، در سراسر اروپا موردِ تحسین و مدارا بود و علتش آن بود که او مسلمانانِ امپراتوریِ عثمانی را شکست داده و ترسانده بود. معروف است که سلطان عثمانی، محمد دوم، وقتی با هزاران جسدِ بهمیخکشیده شده در بیرونِ شهر تارگویسته مواجه شد، برگشت. نمایشِ بیمارگونه ولاد حداقل آن یک بار از یک جنگِ خونین پیشگیری کرد. بعدها، روشِ وحشیانه ولاد میخکشنده به مرگِ وحشیانه خودش در سال ۱۴۷۶ منجر شد. برایش دام گذاشتند و وقتی میخواست وارد میدان نبرد شود سرش را از تنش جدا کردند. شخصیت ولاد بعدها الهامبخش برام استوکر برای نگارش رمان «دراکولا» شد.
۴. جنگِ بوئر و محاصره مافهکینگ
در دهه ۱۸۹۰، بریتانیا میخواست همه آفریقای جنوبی را به شکلِ یک مستعمره متحد درآورد. جمهوریخواهانِ بوئر، که در درجه اول میراثِ هلندیها بودند، در برابر هجوم بریتانیاییها مقاومت کردند. در پاییز سال ۱۸۹۹ بین امپراتوری بریتانیا و نیروهای کمتر، اما بامهارتتر و مصمترِ جمهوریخواهانِ بوئر جنگ درگرفت.
بوئرها چندین شهرِ بریتانیا و برخی پادگانها را محاصره کردند و نیروهای نظامیای را که برای کمکِ بریتانیاییها آمده بودند، شکست دادند که جهان را شوکه کرد. بوئرها با استفاده از سلاحهای مدرن و تاکتیکهای چریکی توانستند از نیروهای بریتانیایی که فقط به مبارزه با بومیانِ بدونِ سلاح عادت داشتند، پیشی بگیرند. یکی از استحکاماتی که بوئرها محاصره کردند، مافهکینگ بود، اینجا همانجایی بود که اوضاع به نفعِ بریتانیا تغییر کرد. در این محل تعدادی از سربازان بریتانیایی از چند ترفندِ هوشمندانه برای فریب دادنِ بوئرهای محاصرهکننده استفاده کردند. آنها میخواستند بوئرها باور کنند که از مافهکنیگ به شدت دفاع میشود. بریتانیاییها تظاهر کردند که اطراف این استحکامات را مینگذاری کرده و با نردههای سیمخاردار محصور کردهاند که تصور آن باعث شد بوئرها حتی نزدیکِ استحکامات هم نشوند. بعد از ۲۱۷ روز محاصره نیروهای تازهنفسِ بریتانیایی به کمک آمدند و محاصره در مه ۱۹۰۰ شکسته شد.
۵. پروپاگاندای جنگ جهانی و توزیع اعلامیه کاغذی
در حالی که اغلب مردم با استفاده از تبلیغاتِ سیاسی برای تقویتکردنِ حمایت از جنگ در جبهههای داخلی آشنایی دارند، جنگ جهانی اول شاهد استفاده از تبلیغاتِ ضد جنگ با هدفِ تضعیف روحیه دشمن و متقاعدکردنِ آنها برای تسلیمشدن بود. سربازانِ آلمانی همان موقع از جنگِ صنعتی در عذاب بودند. این جنگ شاهدِ استفاده گسترده از تفنگهای خودکار، توپخانههای مدرن، گاز سمی به عنوان جنگافزار و حتی نخستین تانکهای زرهی بود. در این فضا بود که سربازان آلمانی با اعلامیههای کاغذی که روی آنها نوشته شده بود تلاشهایشان بیهوده بوده است، بمباران میشدند. برخی سربازان آلمانی تسلیم شدند و خواستار تخصیصیافتنِ جیرههایی شدند که در آن اعلامیهها وعدهاش داده شده بود و با این کار پایان جنگ را تسریع کردند.
جنگهای آینده شاهد استفاده از اعلامیههای سیاسی از سمتِ هر دو طرف بود. این اعلامیهها از طریق هواپیماها یا توپخانههای زرهی روی سربازان میریختند. سربازان هر دو جبهه متفقین و متحدین در سراسرِ جنگ جهانی دوم با اعلامیههایی از طرفِ جبهه مخالف بمباران میشدند. این اعلامیهها تلاش میکردند سربازان را مجاب کنند تسلیم شوند و به آنها میگفتند که ملعبه نخبگان هستند. آلمان و ژاپن، علاوه بر استفاده از اعلامیههای کاغذی، از رادیوهای انگلیسیزبان برای پخشِ تبلیغاتِ سیاسی استفاده میکردند. هر دو جبهه متفقین و متحدین تلاش میکردند با بیانِ این ادعا که جنگ دارد بر اساسِ برنامههای آنها پیش میرود روحیه سربازانِ طرفِ مقابل را تضعیف کنند.
۶. گردهمآییهای نازیها، قدرتِ نظامی جعلی
آلمان بعد از جنگِ جهانی اول مجبور به خلع سلاح شد. در دهه ۱۹۳۰، آدولف هیلتر، رهبرِ حزب نازی، به صدراعظمی آلمان رسید و سیاستِ دوباره مسلح کردنِ آلمان را آغاز کرد. یکی از ویژگیهای زیباییشناسانه نازیها راهانداختنِ گردهمآییهای بزرگی بود که قدرت و نشاطِ آنها را به نمایش میگذاشت و هدفش این بود که از طرفی به آلمانیها روحیه بدهد و از طرفی دشمنانِ احتمالی را بترساند. معروف است که در این گردهمآییها بیشاز یکصد نورافکن که رویشان به سمتِ آسمان بود، استفاده میشدند. برای ساختنِ این کلیسای جامعِ نور از اکثریتِ نورافکنهای آلمان استفاده شده بود، اما استفاده از آنها در گردهمآییهای سیاسی، کشورهای فرانسه و بریتانیا را فریب داده بود که باور کنند آلمانیها باید بسیار بیشتر از این تعداد نورافکن داشته باشند.
استفاده از گردهمآییهای گسترده و تبلیغاتِ سیاسیِ تهاجمیِ نازی بود که احتمالاً باعث شد بریتانیا و فرانسه تلاشی برای بررسیِ مسلحشدنِ مجدد آلمان نکنند. آلمان مجدداً راینلند را اشغال کرد و کنترل چکسلواکی را در سال ۱۹۳۸ به دست گرفت. با نگاهی به گذشته، میتوان به این نتیجه رسید که آلمانیها در سال ۱۹۳۸ برای جنگیدن با فرانسه و بریتانیا به لحاظِ نظامی آماده نبودند و مسامحه در برابر آلمان در کنفرانس مونیخ بود که باعث شد اروپا بیش از پیش در مسیر جنگ جهانی دوم قرار بگیرد. اما تبلیغاتِ سیاسیِ ماهرانه نازیها در دهه ۱۹۳۰ بسیاری را متقاعد کرد که این کشور آماده و مشتاق جنگیدن و پیروز شدن است.
۷. ارتشِ ارواح دربرابرِ خرابکارانِ نازی
هرچند جنگ جهانی اول شاهد حفر خندقهای طولانی به عنوان جنگافزارهایی برای نبرد، بهخصوص، در جبهه غربیِ فرانسه بود، جنگِ جهانی دوم به مراتب پیچیدهتر بود و از قدرتِ مانورِ بالاتری برخوردار بود. بعد از حمله روزِ D به فرانسه در ژوئن سال ۱۹۴۴، آمریکا از ارتشِ ارواح متشکل از ابزارِ مصنوعی و سبک شاملِ تانکهای بادی برای فریب دشمن استفاده کرد. ارتشِ ارواح نهتنها شاملِ تلههای فیزیکی بود، بلکه از پچپچهای جعلیِ رادیویی و صداهایِ عملیاتِ نظامی که توسطِ بلندگوها پخش میشد، استفاده میکرد تا آلمانیها را متقاعد کند نیروها در جایی غیر از جایی که واقعاً هستند، مستقرند... یا اینکه بسیار بزرگتر واقعیت هستند. آلمانیها که باور کرده بودند ارتش آمریکا ۳۵ تا ۴۰ برابر بزرگتر از واقعیت است، تصمیم گرفتند که برای نجاتِ جانِ هزاران سربازِ متحدین دست از جنگیدن بردارند.
با این حال، آلمانیها هم جنگافزارهای روانی خودشان را داشتند. در اواخر سال ۱۹۴۴، وقتی که آلمان آخرین حمله بزرگ خود را برای بازپسگیریِ قلمروهای ازدسترفته در فرانسه و بلژیک برنامهریزی کرد، رهبرِ کماندوهای خود، اوتو اسکورزینی را برای یک عملیاتِ جاهطلبانه خرابکارانه برگزید. اسکورزینی که معروف بود دیکتاتورِ ایتالیایی، بنیتو موسولینی را در سپتامبر سال ۱۹۴۳ از زندان نجات داده است، مخالفی ترسناک بود.
هدف از عملیاتِ گریف پاشیدنِ بذر ترس و سردرگرمی در میان خطوط آمریکا در طی حمله آردن و از طریقِ جایگزین کردنِ مأمورانِ آلمانی به جای مأمورانِ آمریکایی بود. این مأموران یونیفرمهای آمریکاییها را به تن میکردند و به زبان انگلیسی مسلط بودند. آنها سپس تجهیزاتِ آمریکایی را تخریب میکردند، اطلاعاتِ جعلی را گسترش میدادند و جنونآمیز رفتار میکردند. کشف اتفاقی که در جریان بود باعث ایجاد رعب و وحشتِ موقتی در میانِ نیروهای آمریکایی شد، اما اثرِ کمی روی عملیاتِ نظامی داشت.
۸.واندرواف
بعد از نبردِ ناموفقِ آردن که در ایالات متحده با عنوانِ نبردِ بولج شناخته میشود، فقط یک راه برای آلمان باقیمانده بود تا بتواند بدونِ شکستِ کامل جنگ را خاتمه دهد: سلاحهای واندرواف. این «سلاحهای شگفتانگیز» شگفتیهای هوانوردی با تکنولوژی بسیار بالا بودند که شاملِ جت جنگنده Me-262، موشکِ جنگنده Me-263، بمبهای سوتزن با موتورِ جتِ V-1، و موشکهای دوربردِ V-2 میشد. از سپتامبر سال ۱۹۴۴ تا اواخر جنگ، موشکِ V-2 ضرباتِ دردناکی را بر پیکر مناظرِ لندن وارد کرد. V-2 به این علت که فراصوت و غیرقابلِ توقف بود، ترسناک بود؛ نمیتوانستید صدای آمدنش را بشنوید یا جلویش را بگیرید.
اگرچه V-2 فقط جانِ ۲۷۰۰ نفر را در بریتانیا گرفته بود، اما آمریکاییها میترسیدند که این موشک از روی کشتیهای مستقر در اقیانوس اطلس به سمتِ شهرهای آمریکا شلیک شود. در حالی که آلمانیها تردیدی نداشتند ترس از واندرواف متحدین را به میز مذاکره میکشاند، اما این ابزار جنگی احتمالاً باعث شد که آنها خیلی سریعتر بدونِ هیچ شرطی تسلیم شوند. نهایتاً بهدستآوردنِ جتهای جنگنده Me-262 و موشکهای V-2 توسطِ آمریکاییها در پایانِ جنگ جهانی دوم، به پیشرفتِ تکنولوژی هوانوردی در آمریکا کمک بسیار بزرگی کرد.
۹. حلقههای جاسوسی و ترسِ قرمز
جاسوسی همیشه بخشی از جنگ بوده است، اما کشورهای اندکی بودند که در جاسوسیِ مدرن فعالتر از شوروی باشند. در پایان جنگ جهانی دوم مشخص شد که جاسوسان به شوروی کمک کرده بودند به اسرارِ پروژه منهتن دست پیدا کند. حلقههای جاسوسیِ شوروی به اتحاد جماهیر شوروری کمک کردند تا سالِ ۱۹۴۹ بمب اتمِ خودش را بسازد و با این کار کارتِ برندۀ آمریکا را بسوزاند. تا اواخر سال ۱۹۴۵ معلوم شد که جاسوسیِ شوروی فقط مختصِ اسرار اتمی نبوده و شاملِ اطلاعاتِ طبقهبندیشده عمومی هم میشده است. در سال ۱۹۵۹ مشخص شد که نشانِ بزرگِ ایالات متحده که روی چوب کندهکاری شده بود و توسطِ شوروری به سفیر آمریکا در این کشور داده شده بود، حاویِ ابزار شنود بوده است.
در اوایل جنگ سرد جنونِ فراگیری درباره شیوع کمونیسم در جامعه آمریکا وجود داشت. دومینِ ترسِ قرمز که در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰ رخ داد، شاهدِ تحقیقاتِ گسترده درباره سیاستمداران، کارمندانِ دولت، و شخصیتهای رسانهای میشد که گمان میرفت با کمونیسم ارتباط داشته باشند. پیروزیِ کمونیستها در جنگِ داخلیِ چین منجر به خیزشِ ارتشِ سرخ چین و افزایشِ تنشها شد. وقتی کره شمالیِ کمونیست سال بعدش به کره جنوبی حمله کرد و درنتیجه آن، آمریکا واکنشی نظامی نشان داد، ترس از رشد کمونیسم بیشتر هم شد. خوشبختانه هیچکدام از جاسوسیها به جنگ بینِ آمریکا و شوروی ختم نشد.
۱۰. ضبطِ شبحوار در مقابلِ تلههای انفجاری
دَه سال بعد از جنگ کره، آمریکا ارتشِ خود را علیه کمونیستها در ویتنام بسیج کرد. این بار به جای جنگافزارهای مرسوم از جنگافزارهای چریکی در محیطی جنگلی استفاده میشد. هم ارتش آمریکا و هم ارتشِ ویتنامِ شمالی (و متحدِ چریکش ویتکنگ) به دنبال استفاده از جنگافزارهای روانی برای تضعیف روحیه نیروی مقابل بودند. آمریکا در عملیاتِ روحِ سرگردان از نوارهای ضبطشده ترسناکی استفاده میکرد که دست روی خرافاتِ ویتنامیها میگذاشتند و هدفشان این بود که با ایجاد وحشت در بینِ آنها باعث شوند که آنها پستهایشان را ترک کنند. این کار همیشه هم موفقیتآمیز نبود؛ گاهی سربازانِ دشمن حیله را کشف میکردند و به بلندگوها و ضبطها شلیک میکردند، گاهی سربازانِ ویتنامِ جنوبی و شهروندانِ عادی وحشتزده میشدند و بعضی اوقات هم اهدافِ موردِ نظر میترسیدند.
سربازانِ ویتنامِ جنوبی و ویتکنگ هم با اضطرابِ آمریکاییها بازی میکردند. آنها از تلههای انفجاریِ جعلی برای تضعیفِ روحیه سربازانِ آمریکایی استفاده میکردند. دانستنِ اینکه میتوانید در هر نقطهای، حتی بدونِ حضورِ دشمن، معلول یا کشته شوید، باعث شد که سربازان از جنگ انتقاد کنند. با به درازا کشیدنِ جنگ، بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱، روحیه ارتشِ آمریکا به شدت تضعیف شد و به نظر میرسید که موفقیتِ چندانی حاصل نشده است. برخی سربازان در ویتنام به مواد مخدرِ غیر قانونی روی آورده بودند تا بتوانند با شرایطِ سخت و اضطراب دائمی کنار بیایند.
۱۱. صدای بلند موسیقی اراده دشمنان را درهممیشکند
هرچند هدف جنگافزارهای روانی عمدتاً ترساندن یا فریبدادنِ دشمن است، اما برخی از این جنگافزارها با هدفِ خستهکردنِ دشمنان استفاده میشوند. در دسامبر سال ۱۹۸۹، آمریکا به پاناما حمله کرد تا دیکتاتورِ قاچاقچیِ مواد مخدر، مانوئل نوریگا، را که نیروی پلیسش آمریکاییها را تهدید کرده بود، از این کشور اخراج کند. آمریکا به دلیلِ کنترل کانال پاناما در حدود ۱۳۰۰۰ سرباز در این کشور مستقر داشت، اما برای جنگ ۱۳۰۰۰ نیروی دیگر را به این کشور اعزام کرد؛ بنابراین بدونِ مشکل پاناما را شکست داد، اما نوریگا توانست به سفارتِ واتیکان در پاناماسیتی فرار کند. حمله به سفارت خارجی یک ممنوعیت اجتماعی-سیاسی است؛ بنابراین، آمریکا انتخابی جز صبر نداشت. ارتش آمریکا برای شکست اراده نوریگا موسیقی راک را با صدای بلند از سفارتخانهاش پخش میکرد. نوریگا بالاخره تسلیم شد. آمریکا استفاده از عملیاتِ روانی موسیقی بلند را در جنگِ خلیج فارس (۱۹۹۰-۹۱) نیز ادامه داد تا سربازانِ عراقی را وادار به تسلیمشدن کند. استفاده از بلندگوهای پرقدرت و پخش اعلامیه در بینِ سربازان عراقی، ۱۴۰۰ سرباز را مجاب کرد تا خودشان را به نیروهای دریاییِ آمریکا که تعدادش بسیار کمتر از عراقیها بود، تسلیم کنند.
نتیجهگیری
همه جنگافزارهای روانی برای آسیبزدن به سربازانِ دشمن طراحی نمیشوند. برای مثال طرحهایی مثلِ «ربودنِ قلوب و ذهنها» که توسطِ آمریکا اجرا شد، به نیروهای آمریکایی کمک کرد تا جمعیتهای محلی را به سمتِ خود جذب کنند. اگر مردمِ محلی با آمریکاییها همدردی میکردند و سمتِ سربازانِ آمریکایی میایستادند، سربازانِ دشمن به خودی خود منابعِ اندکی برای مبارزه با آمریکا داشتند. آنچه سربازان را فرسوده میکند، اضطرابِ ناشی از نشناختنِ منبع تهدید است. امروز، جنگافزارهای روانی بخشی عادی از برنامهریزیهای نظامی هستند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: جنگ روانی ليگ برتر فوتبال ایران سبك زندگي ليونل مسی تيم ملی فوتبال ايران جنگ افزارهای روانی جنگ جهانی دوم گردهم آیی گردهم آیی ها فیل های جنگی جنگ افزار آمریکایی ها اعلامیه ها آلمانی ها مواد مخدر تسلیم شد باعث شد مغول ها فیل ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۸۱۶۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مگر دیوانه ام که به روانشناس مراجعه کنم؟!/ تفاوت روانشناس با روانپزشک چیست؟
گاهی حتی قشر تحصیلکرده تفاوت روانشناس و روانپزشک را نمی دانند و شاید در محاورات مردم شنیده باشید که می گویند: مگر من دیوانه ام به روانشناس مراجعه کنم!
این در حالی است که دکتر کیهان نیا، روانشناس به قدس آنلاین می گوید: مراجعه به روانشناس تنها مربوط به قشر یا سن خاصی از جامعه نیست؛ بلکه ممکن است در هر سنی، فرد نیاز به مشاوره روانشناسی پیدا کند.
دکتر اصغر کیهان نیا، روانشناسوی ادامه می دهد: کمک گرفتن از روانشناس با هدف دریافت مشاوره و راهنمایی و مراجعه به روانپزشک برای درمان برخی بیماری ها از جمله افسردگی، فوبیا و ترس های ناگهانی ضروری است.
امروزه مشکلات روحی روانی بسیاری، به دلیل تورم، فقر، بیکاری و ... در سراسر دنیا وجود دارد که جامعه ما نیز از این مسئله مستنثنی نیست. بنابراین عواملی اینچنینی سبب نگرانی، استرس، فوبیا و دیگر اختلالات روانی می شود.
دکتر اصغر کیهان نیا درباره مقاومت برخی مردم در مراجعه به روانشناس می گوید: برای مثال وقتی دندان درد می گیریم به راحتی می پذیریم به دندانپزشک مراجعه کنیم بنابراین برای رفع مشکلات روحی نیز باید از مشاوره روانشناسی کمک گرفت.
این نویسنده بیش از ۲۰ کتاب مشاوره ادامه می دهد: متأسفانه برخی مردم به روانشناسان اعتماد ندارند و معتقدند که خودشان درباره همه چیز آگاهی دارند و تنها مطالعه چند کتاب و مقاله درباره روانشناسی را دلیل مراجعه نکردن به روانشناس عنوان می کنند.
وی درباره سن درگیری با مشکلات روحی و روانی می گوید: مشکلات روانی تنها مختص سالمندان نیست بلکه گروه های مختلف سنی اعم از نوجوانان، میانسالان و سالمندان ممکن است درگیر مشکلات روحی روانی شوند.
نویسنده کتاب «نوجونان چه می گویند؟» می افزاید: نوجوانان دو مرحله بحران دارند که یکی بحران هویت و دیگری بحران بلوغ است.
بحران اولیه مربوط به بلوغ و از سن ۹ تا ۱۲ سالگی است و دومین مرحله بلوغ، بحران هویت است که از ۱۲ تا ۱۷سالگی را شامل می شود. در این مرحله نوجوان از خود می پرسد: من کیستم، چکاره ام، آیا دوست داشتنی هستم؟ چه شغلی خواهم داشت؟ و پرسش هایی از این دست که او را دچار بحران می کند. بنابراین در این مرحله حتما نیاز به مشاوره روانشناسی دارد تا از او راهنمایی بگیرد و بتواند بهتر با بحران های مربوط به خود کنار بیاید.
کیهان نیا تصریح می کند: علاوه بر نوجوانان، میانسالان و سالمندان نیز به مشاور نیاز دارند تا درد دل کنند، تخلیه روحی شوند و روانشناس با صبوری گوش کند و برای مشکل آن ها راه حل پیشنهاد دهد.
تفاوت روانشناس با روانپزشک
کیهان نیا درباره تفاوت روانشناس با روانپزشک می گوید: روانپزشک، برای درمان یک سری از بیماری های روحی روانی از جمله افسردگی، فوبیا و ترس های ناگهانی و ... مجوز نسخه نویسی و تجویز دارو دارد اما روانشناس حق تجویز دارو ندارد و تنها می تواند برای کمک به حل مشکلات روحی افراد، راهنمایی و مشاوره دهد.
مقایسه ایران با دیگر کشورها
این مشاور روانشناسی با اشاره به تجربه زندگی در آمریکا می گوید: در واقع مردم همه دنیا با مشکلات روحی روانی مواجهند. من مدتی در آمریکا زندگی کردم. مردم آمریکا مراجعه بیشتری به روانشناسان داشتند و بیشتر ناایمن بودند، چون اگر شغل شان را از دست می دادند راه فرار نداشتند اما در کشور ما اگر فردی شغلش را از دست دهد می تواند از والدین یا دیگر خویشاوندان کمک بگیرد بنابراین چنین نیست که فکر کنیم خارج از ایران امنیت روانی بیشتری وجود دارد.
علاوه بر نوجوانان، میانسالان و سالمندان نیز به مشاور نیاز دارند تا درد دل کنند، تخلیه روحی شوند و روانشناس با صبوری گوش کند و برای مشکل آن ها راه حل پیشنهاد دهد.
کیهان نیا ادامه می دهد: بیشتر مردم تمایل دارند در مراکز شهرهای بزرگ زندگی کنند و این موضوع سبب استرس های گوناگون و فشارهای روحی روانی بیشتری می شود. بنابراین توصیه می شود کسانی که در شهرهای بزرگ ساکن هستند بیشتر به طبیعت بروند تا آرامش بیشتری داشته باشند.
وی برای آرامش روانی بیشتر به چهار اصل مهم اشاره می کند و می گوید:
تحرک (جنب و جوش، ورزش و کار کردن)
تنفس (وقتی تحرک باشد تنفس نیز سالم است)
تغذیه (استفاده از غذای سالم، بدون چربی و قند)
تخلیه (در صورت تحرک، تنفس و تغذیه سالم، تخلیه سالمی نیز خواهیم داشت و دچار یبوست نخواهیم شد چراکه متأسفانه یبوست یکی از بیماری های مهم قرن است.)
کیهان نیا می گوید: در واقع انسان به ظاهر سالم نیز گاهی نیاز به مشاوره روانشناسی دارد چراکه اکنون آمار مشکلات روحی روانی بالاست و مردم جامعه برای هر مسئله پیش پا افتاده ای زود عصبانی می شوند و پرخاشگری می کنند و این موضوع یعنی مشکل روحی روانی دارند و باید به کمک روانشناس کنترل زندگی را به دست بگیرند و به آرامش خود کمک کنند.
عفت زارع